دخترانِ سوخته درودزن، حالا عظیم شده اند
به گزارش مجله ابوذریون، وب سایت فرادید - اکرم رضایی ثانی: دست هایم را دیدم که از شدت سوختگی استخون هایش سیاه شده بود، به مادرم گفتم دست هایم خوب می گردد؟ گفت؛ حتما خوب می شوند. بعد از آن استخوان های سوخته انگشتانم را پدرم با دست های خودش به بیمارستان تحویل داد.
آتش سوزی مدرسه درودزن یکی از اتفاقات ناگواری است که تا همواره به عنوان تجربه ای تلخ در کارنامه آموزش و پرورش باقی خواهد ماند. 14 آذر 1385 در مدرسه شهید رحیمی درودزن استان فارس به علت ناایمن بودن چراغ نفتی علاءالدین کلاس درس دچار حریق شد. چراغ علاالدینی که به گفته دانش آموزان پایه هایش کوتاه و بلند بود و حتی مخزن نفت در نداشت و با کیسه پلاستی روی آن را پوشانده بودند.
طی این حادثه شش دختر و دو پسر در آتش سوختند و آسیب های جدی دیدند. اکنون 14 سال از این حادثه می گذرد و دانش آموزان مدرسه شهید رحیمی 20 ساله و دانشجو شده اند.
آن ها سال ها پشت در های بسته وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت نشستند و حالا که دانشجو شده اند از وزارت علوم و دانشگاه آزاد درخواست یاری کردند که گویا آن ها نیز روی خوش به دختران درودزن نشان ندادند.
دانش آموزان سابق مدرسه شهید رحیمی درودزن با حضور در خبرگزاری ایلنا، از تمام راه های رفته در این 14 سال و بی توجهی های مسئولان وزارت آموزش و پرورش، وزارت بهداشت، وزارت علوم و دانشگاه آزاد اسلامی گفتند.
وقتی به وزارتخانه ها می رویم پلیس خبر می نمایند
سمانه عظیمی یکی از دانش آموزان درودزن درباره علت آمدنشان به تهران گفت: اردیبهشت سال جاری نامه هایی از طرف وزیر آموزش و پرورش به وزارت خانه های مربوطه داده شد تا در رسیدگی به کار ما سریع تر عمل گردد. به ما گفتند به واسطه این نامه ها سرعت رسیدگی و نظارت نیز بیشتر می گردد.
این نامه ها طبق درخواست هایی که داشته ایم به وزارت بهداشت در مورد بحث درمان، وزارت علوم برای سهمیه دانشگاه و همچنین برای وزارت مسکن ارسال شد. این نامه ها در تاریخ 15/2/98 ارسال شد و به ما گفتند؛ زیر یک ماه جواب نامه ها خواهد آمد. حالا 7 ماه است که از زمان ارسال نامه ها می گذرد، ولی هیچ خبری نشده و حتی جواب یک نامه هم نیامده است.
وی ادامه داد: از اردیبهشت ماه تا به امروز چندین بار به تهران آمدیم تا پیگیر فرایند نامه ها شویم. زمانی که به وزارت خانه ها می رویم به جای اینکه پاسخمان را بدهند، با رفتار های بدی روبرو می شویم. روز چهارشنبه 26 آذر به وزارت علوم رفتیم، جالب بود که مردم عادی به راحتی از گیت رد می شدند، اما برای ما نیروی انتظامی خبر کردند.
ما هم همان لحظه با خانمی که در بخش حراست مسئول پیگیری نامه ها بود، تماس گرفتیم و پرسیدیم آیا نامه هایمان پیگیری شده است یا خیر؟ او هم گفت خیر! بگذارید زنگ بزنم و پیگیری کنم. بعد از 7 ماه تازه پیگیر نامه ها شدند. همواره به ما می گویند یک شماره بگذارید تا با شما تماس بگیریم، اما باز هم هیچ اتفاقی نمی افتد.
لیلا کهن یکی از دختران مدرسه شهید رحیمی درودزن که آسیب های شدیدی در آتش سوزی دیده است، وی با اشاره به مسائل دیگر دخترانِ سوخته مدرسه درودزن گفت: ما باید هر دو سه ماه یک بار برای درمان به شیراز بیاییم و عمل کنیم، اما در شیراز هیچ جا و مکانی نداریم که چند روز در آنجا اسکان داشته باشیم.
به همین دلیل پیش تر آقای بطحایی برای تهیه مسکن ما نامه زدند تا به هر کدام از ما مسکن مهر تعلق بگیرد، اما حالا از این نامه ایراد می گیرند و قبول نمی نمایند که باید به ما خانه بدهند.
وزارت بهداشت گفت جای دیگری شما را سوزانده، چه ربطی به ما دارد؟
کهن در ادامه گفت: قرار شد آقای بطحایی به هر کدام از ما یک مسکن مهر در شیراز بدهند، اما مسئولان فعلی بهانه می آوردند که در نامه ذکر نشده باید مسکن ها رایگان باشد و گفتند ما فقط می توانم برای شما ثبت نام را انجام دهیم. همچنین در سال 89 مصوبه ای ابلاغ شد که ما را استخدام آموزش و پرورش نمایند، اما اکنون با توجه به ایراداتی که وارد می نمایند، می گویند در نامه واژه به کارگیری ذکر شده نه استخدام، همچنین گفتند که ما فقط به صورت قراردادی می توانیم شما را به کار بگیریم.
وی اضافه نمود: در حال حاضر شرایط ما به گونه ای است که باید هر سه ماه یکبار عمل شویم، به همین دلیل شغلی می خواهیم که هم فرصت عمل داشته باشیم هم منبع درآمد. دولت که کاری برای ما نمی نماید، ما احتیاج داریم استخدام شویم تا بتوانیم هزینه های درمانمان را در بیاوریم.
یکی از مسئولان اداره اقتصادی وزارت بهداشت به جای اینکه از ما حمایت کند، می گوید؛ جای دیگری شما را سوزانده، این مساله به ما چه ربطی دارد؟ در وزارت بهداشت نیز از گیت بازرسی همه می توانند رد شوند، جز ما!
در بیمارستان های دولتی، دانشجویان، ما را به بدترین شکل عمل می نمایند
سمانه عظیمی با گلایه از عمل هایی که در بیمارستان های دولتی روی آن ها صورت گرفته است، مدعی شد: یکی از نکات مهم این است که ما را برای عمل به بیمارستان های دولتی می فرستند و در آنجا دانشجو ها ما را عمل می نمایند!
در گذشته دولت یک پزشک متخصص برای من انتخاب کرد که در بیمارستان دولتی بود، اما آن پزشک بازنشسته شد، من هم، چون از کار او راضی بودم، ترجیح می دادم مجددا همان پزشک مرا عمل کند، اما حالا او به بیمارستان خصوصی رفته است.
وی ادامه داد: پدر من برای عملم وام گرفت، من هم به بیمارستان رفتم تا مقدمات عمل را انجام دهیم، شرایط بینی من به گونه ای بود که به غضروف احتیاج داشت؛ دکتر من نیز غضروف را تهیه کرد.
اما نرگس و پریسا به بیمارستان دولتی رفتند، در بیمارستان خصوصی صفر تا 100 کار را پزشک انجام می دهد، اما در بیمارستان دولتی پزشک نقشی در عمل ندارد! به طور مثال از گوش نرگس غضروف برداشتند که جای آن هم کاملا معین است، یا پریسا به خاطر این عمل و برداشتن غضروف از گوش، شنوایی اش مختل شده است.
پریسا طاهری در این باره گفت: برای جراحی بینی از گوش من غضروف برداشتند، اما بعد از برداشتن غضروف، گوشم را بخیه نزدند و موجب شد که گوش من شدیدا خون ریزی کند. من بعد از خونریزی هیچ چیزی نمی شنیدم، وقتی به پزشک مراجعه کردم به من گفتند به طور کامل در گوشم خون جمع شده است و چند سال زمان می برد که این خون خارج گردد تا شنوایی ام کم کم به حالت عادی برگردد. برای این مشکل من به چه کسی باید شکایت می کردم؟
پرستار بیمارستان شیراز به من گفت مردم از چهره تو می ترسند
سمانه عظیمی گفت: ما دیگر توان این را نداریم که از یک جای دیگر بدنمان مانند گوش، غضروف بردارند و برای بینی استفاده نمایند، تا هم درد گوش را تحمل کنیم هم درد بینی را. بالاخره برای ما بحث زیبایی هم مهم است؛ گوش نرگس را ناقص کردند.
نرگس حیدری ادامه داد: من سه مرتبه بینی ام را عمل کردم. بار اول درد بسیار زیادی داشتم که منجر به عفونت شدید شده و متورم شد. وقتی به دکتر مراجعه کردم به من گفتند به خاطر ضعف بسیار بالای بدن من این رخ داده است و بدنم دیگر تحمل داروی بیهوشی را ندارد، اما دوباره من را عمل کردند و این بار با مشکل تنفسی روبرو شدم.
من حتی لحظه ای خواب راحت نداشتم. مادرم شب ها بیدار می ماند تا خفه نشوم. به همین دلیل است که می گوییم، درمان در بیمارستان دولتی با این شیوه به جایی نمی رسد. اگر می خواهند ما را در بیمارستان دولتی عمل کنیم باید پزشکی که ما می خواهیم، بیاورند.
وی مدعی شد: حتی در بیمارستان های دولتی به ما تخت هم نمی دهند و ما باید تا دو روز منتظر بمانیم که یک تخت خالی گردد. من و نرگس اغلب در یک روز عمل مان انجام می گردد. روز هایی که عمل داریم، از صبح منتظر می نشینیم تا شب یک تخت خالی گردد. حتی ما گفته ایم اگر زمان می برد به خانه برویم تا تخت خالی گردد، اما به ما گفتند که اگر تخت خالی گردد آن را به شخص دیگری می دهیم.
من در شیراز عمل کردم و در آنجا پرستاری با بی ادبی و بی احترامی با مادرم رفتار کرد. من برای چند لحظه از اتاق بیرون آمدم که با بی احترامی تمام به من گفتند تو نباید اینجا باشی، مردم تو را می بینند و می ترسند.
ملاقات بی نتیجه با وزیر بهداشت
دختران درودزن با کوشش های فراوان و دوندگی های زیاد پایان پیروز شدند با سعید نمکی وزیر بهداشت ملاقات نمایند، اما متاسفانه رضایتی از آن جلسه نداشتند. سمانه درباره آن جلسه شرح داد: ما با آقای نمکی جلسه ای داشتیم و یکی از معاونان ایشان به نام آقای داودی نیز در جلسه حاضر بود، ما به آن ها گفتیم که می خواهیم در بیمارستان خصوصی عمل کنیم نه دولتی.
نمکی در پاسخ به ما گفت که بیمارستان دولتی بهتر است و آن ها هم امکانات دارند، اما اگر بیمارستان های دولتی خوب هستند، چرا از گوش ما برای بینی غضروف برداشتند و گوش مان را ناقص کردند؟ هر بار که وقت ملاقات هم خواسته ایم نزدیک پنج شش ماه بعد به ما زمان دادند.
سمانه ادامه داد: در جلسه ای که با آقای نمکی داشتیم، به آقای داوودی گفتند بچه ها پفراینده های پزشکی شان را بیاورند تا با پزشکانی که خوب هستند یا خود بچه ها تمایل دارند، صحبت کنیم تا ببینیم آیا می توان آن ها را به خارج از کشور برد یا نه و یا اینکه برای درمان آن ها را به بیمارستان خصوصی ببریم یا خیر؟ شش، هفت ماه از این جلسه می گذرد، در حالی که آن موقع به ما گفتند بعد از یک ماه نتیجه را اعلام می نمایند، اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است.
نمی دانیم از عمل زنده بیرون می آییم یا نه
دندان ها، معده و چشمانمان به خاطر بیهوشی های زیاد به مشکل خورده است. همچنین عمل های متعدد باعث شده ایمنی بدنمان نیز پایین بیاید.
وی گفت: ما هر کدام نزدیک 60 تا 70 مرتبه عمل نموده ایم و تمام پفراینده ها و معینات عمل را از همه بیمارستان ها جمع آوری کردیم، اما هنوز که هنوز است وزارت بهداشت به ما پاسخ درستی نداده است. در تاریخ 27 آذرماه با کلی التماس به دفتر آقای داودی رفتیم، بعد از سه ساعت انتظار من به داخل اتاق رفتم و دیگر دوستانم روی زمین نشستند، چون هیچ جایگاه در آنجا نبود.
همان روز من از آقای داودی نتیجه جلسه را بعد از شش، هفت ماه جویا شدم و آقای داودی هم گفت ما خودمان این جلسه را برگزار کردیم و به این نتیجه رسیدیم که شما احتیاجی به بیمارستان خصوصی ندارید. وقتی آن ها حتی پفراینده پزشکی ما را نداشتند چطور به این نتیجه رسیده اند؟ نرگس حدود دو سال پیش در بیمارستان دولتی بینی اش را عمل کرد و هنوز که هنوز است بینی اش عفونت دارد.
هزینه دارو نخ بخیه هم از ما می گیرند
سمانه عظیمی با گلایه از وزیر بهداشت و بی توجهی به شرایط بچه ها گفت: آقای نمکی و آقای داودی به ما گفتند اگر که صلاح بدانیم شما را به بیمارستان خصوصی می فرستیم، اما اگر صلاح ندانیم این کار را نمی کنیم. آن ها حتی گفتند اگر تجهیزات نباشد، تجهیزات را برایتان وارد می کنیم، اما هنوز این اتفاق نیفتاده است.
او گفت ما پزشکان خوبی داریم، در حالی که همین حالا هم اغلب عمل های ما را دستیاران پزشکی انجام داده اند ما نمی خواهیم دستیار ما را عمل کند، آن ها حتی هزینه دارو ها و نخ بخیه را هم از ما می گیرند.
او اضافه نمود: من تا به الان 67 مرتبه عمل نموده ام، اوضاع طوری شده که هر وقت به اتاق عمل می رویم، نزدیک 20 برگه را امضا می کنیم که اگر اتفاقی افتاد، مسئولیتش با خودمان است. الان دندان ها، معده و چشممان به خاطر بیهوشی های زیاد به مشکل خورده است. عمل های متعدد باعث شده ایمنی بدنمان پایین بیاید.
وکیلمان کاری نکرد، اما بعد ها رییس آموزش و پرورش ناحیه دو تهران شد
وقتی به اتاق پانسمان می رفتیم، اسممان را روی پیشانی مان می نوشتند تا مادرانمان ما را تشخیص دهند. سمانه عظیمی با یادآوری روز حادثه ادامه داد: درب کلاس ما دستگیره نداشت و یک سنگ پشت آن گذاشته بودند تا در بسته بماند و پنجره کلاس نیز میله داشت.
پایه های بخاری علاالدین کوتاه و بلند بود، دائما لق می خورد، حتی هیچ حفاظی در اطرافش وجود نداشت. زمانی که در بیمارستان بودیم و مادرانمان آگاه شدند، سریعا به بیمارستان آمدند و همه آن ها بعد از دیدن ما غش کردند، وقتی حالشان بهتر شد از ما خواستند حرف بزنیم تا توسط صدایمان ما را شناسایی نمایند. وقتی که به اتاق پانسمان می رفتیم، اسممان را روی پیشانی مان می نوشتند تا مادرانمان ما را تشخیص دهند.
پریسا طاهری درباره وکیلی که آموزش و پرورش برای آن ها گرفته بود، گفت: آموزش و پرورش یک وکیل برای ما گرفت،، اما کاری از پیش نبرد، بعد ها شنیدیم که وکیل ما رییس آموزش و پرورش یکی از ناحیه های تهران شده است.
محمدحسن برای درمان به آمریکا رفت و خوب شد
لیلا کهن درباره دیگر دوستانشان که دچار سوختگی شدید شدند، گفت: یکی از پسر های کلاسمان به اسم محمدحسن برای درمان به آمریکا رفت و طی یکی دو سالی که در آمریکا بود تنها با لیزر درمان کرد و نتایج بهتری گرفت.
نرگس، پریسا، سمانه و لیلا به نمایندگی از دیگر دوستانشان به تهران آمدند، نرگس حیدری درباره شرایط دیگر دوستانشان که در درودزن مانده اند، گفت: آن ها تقریبا شرایط بهتری نسبت به ما دارند. یعنی درصد سوختگی شان کمتر است، اما به هر حال آن ها نیز باید درمان نمایند. بیشترین آمار سوختگی مربوط به ما است که 60 درصد سوختگی داریم.
سمانه عظیمی در پاسخ به این سوال که آیا برای اعزام به خارج از کشور برای ادامه درمانتان اقدامی کردید؟ گفت: به فکرمان رسید که این کار را کنیم، اما راهی نداریم، دولت باید این کار را انجام دهد. البته یک سری خیر از استرالیا و آلمان برای یاری به ما آمدند تا ما را برای درمان به خارج از کشور ببرند، اما به پدر و مادران ما گفتند، این خیرین خارجی دلشان برای بچه های شما نسوخته و اهداف دیگری دارند، همین مسائل مانع رفتن ما به خارج از کشور شد.
او درباره ارتباط و تبادل نظر با نمایندگان مجلس گفت: نماینده استان یک سری قول به ما داده، اما ما باید صبر کنیم تا ببینیم محقق می گردد یا خیر؟ نماینده مجلس استان ما جزو کمیسیون امنیت ملی است و فکر می کنیم نسبت به دیگر نمایندگان دستش بازتر باشد، اما نمی دانیم چرا اتفاقی هنوز نیفتاده است.
به ما گفتند ذهن و هوش شما در حد تحصیل در رشته پزشکی نیست و توانایی درس خواندن در این رشته را ندارید.
سمانه با اشاره به شرایط تحصیلی خود گفت: من اکنون در رشته میکروبیولوژی در دانشگاه آزاد شیراز درس می خوانم، من، لیلا و مریم در رشته تجربی درس می خواندیم و سه سال هم پشت کنکور ماندیم و البته رتبه هایمان بد هم نشد. چون ما سه ماه یک بار به عمل احتیاج داشتیم، خواستیم مانند خیلی های دیگر سهمیه دانشگاه داشته باشیم، اما قبول نکردند.
وی ادامه داد: من، لیلا و مریم که تجربی خوانده بودیم، سال جاری سال اولی است که به دانشگاه می رویم. ما سه نفر در پیگیری هایمان خواستیم که هزینه دانشگاه برای ما رایگان باشد و یا به ما سهمیه بدهند، اما به ما گفتند، ذهن و هوش تان در حد تحصیل در رشته پزشکی نیست و اصلا توانایی درس خواندن در رشته پزشکی را ندارید.
ما خواستیم حتی شده در پرداخت شهریه ها به ما تخفیف صد درصدی بدهند، زیرا دولت نه برای درمان و نه تحصیل هیچ یاریی به ما نمی نماید. هزینه های رفت و آمد ما خیلی زیاد است و همه هزینه ها با خودمان است به همین خاطر ما درخواست کردیم به ما در شهریه دانشگاه تخفیف بدهند، اما گفتند این کار شدنی نیست، شاید فقط 10 درصد بتوانیم تخفیف دهیم که البته این هم باید به شورای انقلاب فرهنگی برود تا تصویب گردد.
نرگس حیدری در رشته حقوق دانشگاه آزاد تحصیل می نماید، او درباره هزینه های سنگین درمان در کنار شهریه دانشگاه آزاد گفت: تقریبا هر ترم حدود یک میلیون و 400 هزار تومان شهریه می دهم و این در کنار هزینه های درمان، فشار زیادی به من و خانواده ام تحمیل می نماید.
ما تقریبا سه ماه یک بار عمل می کنیم و تا الان هیچ کدام از عمل هایمان زیر 20 میلیون تومان نشده است. اگر بخواهیم به بیمارستان خصوصی برویم تا در بیمارستان های دولتی به مشکل بر نخوریم، هزینه عمل مان همانطور که گفتم کمتر از 20 میلیون تومان نمی گردد.
پدرانمان کارگرند دیگر رویمان نمی گردد برای درمان از آن ها پول عمل بخواهیم
پدران ما همه کارگر هستند، آن ها شهر دیگری کار می نمایند تا بتوانند هزینه درمان ما را تامین نمایند.
پریسا طاهری که حالا دانشجوی رشته حسابداری شده است، گفت: ما دیگر رویمان نمی گردد از پدر و مادرمان برای درمان پول بگیریم، به هر حال آن ها فرزندان دیگری هم دارند. پدران ما همه کارگرند، آن ها شهر های دیگری کار می نمایند تا بتوانند هزینه درمان ما را تامین نمایند. واقعا شرایط سخت است، پدران همه ما از ما جدا هستند و در شهر دیگری کار می نماید.
وی ادامه داد: من زودتر از دوستانم وارد دانشگاه شدم، خیلی ناامید بودم و وقتی دانشگاه رفتم روحیه ام خراب تر شد، طوری که شبانه روز گریه می کردم و دیگر نمی خواستم به دانشگاه بروم، اما پدر و مادرم مرا مجبور می کردند که به دانشگاه بروم.
من از اداره کل آموزش و پرورش شیراز خواستم به من یک مشاور را معرفی نمایند تا دردهایم را به او بگویم، هر چند که هربار مسئله ای داشته باشم، اولین نفر به سمانه می گویم، اما اداره کل آموزش و پرورش شیراز گفتند، پیگیری می نمایند و حالا من ترم آخرم و هیچ اقدامی از سوی آن ها انجام نشده است.
وقتی روانشناس برای بچه ها سوختهِ کارتن تام و جری می گذارد
مردم نمی توانند جلوی کنجکاوی شان را بگیرند، آن ها فکر می نمایند، هرچه برایشان سوال است را باید بپرسند.
لیلا کهن درباره مشاوره هایی که به آن ها داده می گردد، گفت: در ابتدای حادثه آتش سوزی مشاوری برای ما در نظر گرفتند، اما بعد ها دیگر خبری از مشاور و روانشناس نشد. در آن موقع هم مشاور ما برایمان کارتن تام و جری می گذاشت!
دختران درودزن حتی از نگاه های مردم و واکنش های که نسبت به آن ها دارند گلایه می نمایند، لیلا در این باره می گوید: باید در مورد درک تفاوت های ظاهری افراد فرهنگ سازی گردد، گویی نگاه های مردم نسبت به ما بدتر شده است. فکر می کنم این فرهنگ سازی بیش از این ها زمان ببرد.
سمانه عظیمی ادامه داد: مردم نمی توانند جلوی کنجکاوی شان را بگیرند، آن ها فکر می نمایند هرچه که برایشان سوال است را باید بپرسند و حتی در خیابان به ما می گویند این ماسک های ترسناک را از روی صورتتان بردارید!
وی گفت: چیزی که مرا خیلی آزار می دهد، این است که ما حتی زمانی که به وزارت خانه ها هم می رویم به ما می گویند بچه های شین آباد. یعنی صدای ما در صدای بچه های شین آباد گم شده است.
این خیلی حس بدی است که حتی وزارت آموزش و پرورش که مقصر اصلی است، حتی در شیراز ما را بچه های شین آباد خطاب می نمایند. وقتی در خیابان هم راه می رویم، مردم به ما اشاره می می نمایند و می گویند این ها بچه های شین آباد هستند.
پریسا طاهری با گلایه از اینکه تصاویر ما را با عنوان دانش آموزان شین آبادی منتشر می نمایند، گفت: عکس های ما را به اسم بچه های شین آباد می زنند، این واقعا برای ما عذاب آور است. ما چهار سال پیش از دانش آموزان شین آباد سوختیم و درصد سوختگی مان هم خیلی بالا بود، اما هیچ کسی ما را نمی شناسد.
هنوز پیروز نشدیم وزیر جدید آموزش و پرورش را ببینیم
پریسا طاهری درباره ارتباط با وزیر جدید آموزش و پرورش گفت: ما برای ملاقات با آقای حاجی میرزایی درخواست های زیادی دادیم، اما این درخواست ها را دائم به هفته های آینده موکول می نمایند. پیشتر هم با نماینده مان که خود آموزش و پروش انتخاب نموده بود به وزارتخانه رفتیم، اما فقط به او اجازه ورود دادند. نماینده ای بود که آموزش و پرورش برای ما انتخاب کرد، طی این 13 سال هیچ کاری نکرد و ما اصلا از او راضی نبودیم.
وی اعلام کرد: سال گذشته هم به دفتر آقای بطحایی رفتیم و ساعت ها پشت در اتاق منتظر ماندیم تا او را ببینیم، اما پیروز به ملاقات با ایشان نشدیم.
ما از دولت، درمان، مسکن و استخدام می خواهیم
لیلا کهن با بیان اینکه درمان بیشتر از هر چیزی برای ما مهم است، گفت: درمانمان کاملا متوقف شده و می خواهیم به بهترین شکل درمان شویم، همچنین بحث استخدام و مسکن هم برای ما مهم است. همان موقع که آن حادثه برای ما پیش آمد، استخدام مان در آموزش و پرورش مصوب شد، اما همانطور که گفتم، چون در نامه واژه به کارگیری قید شده، مسئولان آموزش و پرورش هم بهانه می آورند که ما را استخدام ننمایند و می گویند باید واژه استخدام باشد. حتی به ما گفتند، شاید برای کار ما را به مدارس استثنایی بفرستند.
زیاد فریاد زدیم، اما کسی به دادمان نرسید
وقتی بچه های مدرسه اسوه حسنه زابل در آتش جان باختند ما دوباره درد کشیدیم، اما آن ها رفتند و راحت شدند و ما هر روز با نگاه مردم می میریم.
پریسا طاهری درباره شرایط بچه های شین آباد گفت: وقتی بچه های شین آباد سوختند، تک تک ما عمق فاجعه را درک کردیم و انگار این اتفاق تازه برای خودمان افتاده است. وقتی هم که بچه های مدرسه اسوه حسنه در زابل فوت کردند، باز هم ما درد کشیدیم، اما آن ها رفتند و راحت شدند، ولی ما هر روز با نگاه مردم می میریم.
ما زیاد فریاد زدیم، اما کسی به داد ما نمی رسد. امیدوارم مثل همان خیرینی که از آلمان و استرالیا آمده بودند، دوباره پیدا شوند و در این صورت این بار ما با آن ها برای درمان به خارج از کشور می رویم.
لیلا کهن در ادامه اضافه نمود: بار ها مسئولان به ما گفته اند که برای ما کسر شان است، شما را برای درمان به خارج از کشور بفرستیم. الان به دانش آموزان شین آباد رسیدگی می گردد و البته که حق طبیعی آنهاست، اما در حالی که درصد سوختگی ما از دانش آموزان شین آبادی بیشتر است، اما به ما رسیدگی نمی گردد.
حتی وکیلم هم دیگر جواب تلفنم را نداد
بار ها مسئولان به ما گفته اند که برای ما کسر شأن است، شما را برای درمان به خارج از کشور بفرستیم. سمانه عظیمی به مشورت با وکیل برای پیگیری خواسته هایشان اشاره نمود و گفت: من سه نفر را به عنوان وکیل انتخاب کردم تا کارهایمان را انجام دهند، روز اول با احترام صحبت می کردند، اما روز بعد جواب تلفن مان را هم نمی دادند و بلاکمان کردند.
معاون امور اقتصادی دانشگاه علوم پزشکی شیراز به ما می گفت؛ ایراد الکی می گیرید یعنی چه که بیمارستان خصوصی بهتر از بیمارستان دولتی است. پای پسر من شکست و در بیمارستان دولتی برایش جا انداختند. در واقع او سوختگی شدید را با شکستگی مقایسه می کرد.
بین وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت پاسکاری می شویم
لیلا کهن مطرح نمود: همه بخش ها در بیمارستان های دولتی پُر است، حتی به جای اینکه ما را به بخش مخصوص خودمان ببرند، به بخش های دیگر منتقل می نمایند. ما بین وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت پاسکاری می شویم. تمام پوست ما گراف است، یعنی سوختگی به قدری شدید بوده که از جا های دیگر بدن پوست برداشتند و روی صورتمان گذاشتند به همین دلیل گراف کشسانی لازم را ندارد.
نرگس حیدری ادامه داد: تنها جایی که می توانند برای پوست ما کاری نمایند، کشور کره جنوبی است، چون شنیده ایم آنجا عمل های پوست به خوبی انجام می گردد.
پریسا طاهری از نگاه های مردم که بعضا با تعجب به دست هایشان که کاملا در آتش سوخته است، خیره می شوند گلایه کرد و گفت: وقتی به جایی می روم به شکل ناخوشایندی به دست هایم نگاه می نمایند. در ایران به هیچ وجه نمی توانند، برای دست هایم کاری نمایند.
قرار بود چند خیر پیدا شوند، یاری نمایند تا من پروتز بخرم، اما اصلا پروتز پیدا نشد. با هلال احمر تماس گرفتیم، ولی آن ها گفتند نمی توانند پروتز را تامین نمایند، وقتی ناامید شدم از آقای بطحایی خواستم یاری نمایند. آن موقع هزینه پروتز دست در ایران 30 میلیون تومان بود.
من از محمد حسن همکلاسی ام که دچار سوختگی بالاست و به آمریکا رفته و به نتایج خوبی رسیده، خواستم درباره شرایط دست من سوال کند و پزشکان آنجا به او گفتند با سلول های بنیادی دست من درست می گردد. متاسفانه بعد از 14 سال هنوز خوب نشده ایم.
پزشک معالج مان گفت نباید تا مدتی هیچ کدام از بچه ها صورتشان را در آینه ببینند، زیرا امکان سکته یا حتی خودکشی و افسردگی شدید پیش خواهد آمد.
سمانه با یادآوری روز های بعد از حادثه اضافه نمود: تا دو سال از طریق دستگاه از ریه هایمان دود بیرون می کشیدند. پزشک معالج مان گفت، نباید تا مدتی هیچ کدام از بچه ها صورتشان را در آینه ببینند، زیرا امکان فوت یا حتی خودکشی پیش خواهد آمد.
طاهری مدعی شد: با ما مانند موش آزمایشگاهی رفتار شد، به طور مثال دست من که آسیب شدید دیده بود را به شکمم چسباندند تا چربی های شکمم را جذب کند، اما بعد از یک ماه دستم را باز کردند و نه تنها نتیجه نداد بلکه روی شکمم فرورفتگی حاصل از این عمل ایجاد شد.
لیلا کهن اضافه نمود: اولین بار دستگاه تیشو را در کمرم کار گذاشتند تا پوست کمرم کش بیاید و بعد از آن پوست استفاده نمایند، اما پس از چند هفته دستگاه تیشو زیر پوستم ترکید و بدون بیهوشی دستگاه را از کمر من بیرون کردند و جای تیشو روی کمرم باقی ماند.
پریسا طاهری با یادآوری مرگ مادربزرگش بر اثر شوک حادثه پیش آمده برای او گفت: مادربزرگ من وقتی که فهمید دست های من سوخته و انگشتانم قطع شده، سکته مغزی کرد و فوت شد. مادرم که هر روز در بیمارستان از من مراقبت می کرد، همان روز فقط یک ساعت به مراسم ختم مادر بزرگم رفت، من هم در بیمارستان بودم و بعد از اینکه مادرم رفت صورتم را در شیشه اتاق دیدم و بیهوش شدم.
دست هایم را دیدم که از شدت سوختگی فقط استخون هایش مانده و سیاه شده است. به مادرم گفتم دست هایم خوب می گردد، گفت حتما خوب می گردد. بعد از آن استخوان های سوخته انگشتانم را پدرم با دست های خودش به بیمارستان تحویل داد. هنوز هم که هنوز است وقتی پدرم این ها را به یاد می آورد، بهم می ریزد. من حدود 90 مرتبه عمل شده ام و هر بار عمل من ریسک است.
تنها یک سوم دیه را پرداخت کردند
سمانه عظیمی درباره دیه ای که به آن ها پرداخت شد، گفت: بعد از پنج سال دیه ما را دادند، اما گفتند، چون شما دختر هستید دیه تان نصف می گردد. ما وقتی با وکیل صحبت کردیم، گفتند تنها یک سوم دیه شما را پرداخت کردند. این مبلغ حدود 30 میلیون بود، در حالی که عمل های ما معمولا زیر 20 میلیون تومان نمی گردد.
دختران درودزن از نگرانی گذشتن سنشان از عمل جراحی پوست گفتند، آن ها همچنان منتظرند که برای درمان به خارج از کشور اعزام شوند، آن ها می خواهند تا زمانی که فرصت دارند، سوختگی صورت ها و دست هایشان را در خارج از کشور درمان نمایند.
منبع: برترین ها